دیشب خواب می دیدم زنده شده ای، از آن شب بهاری که با دست های خودم کشتمت به بعد ندیده بودمت، هیچ جا، هیچ کس از تو خبر نداشت اصلا کسی نمی شناختت. گاهی اوقات نامت را تکرار می کردم و می گفتند: راستی این که می گویی، کیست؟
دیشب خواب می دیدم لیلا آمده صدایم می کند، رویم را که با خوشحالی برمیگردانم. تو هم هستی، داری از پشت سر لیلا با شیطنتی که از چشم های خودم به ارث برده ای نگاهم می کنی. تعجب می کنم، می پرسم لیلا... از کجا آوردیش؟ می خندد، اصلا انگار نه انگار که تو مرده ای. به روی لیلا نمی آورم که خودم با دست های خودم کشتمت با ریتم خنده هایش همراه می شوم. تو هم جایی دور از من ایستاده ای و نگاه می کنی.
دیشب آمده بودی توی اتاق و برایم می گفتی که "یسار" یعنی چپ. "یمین" یعنی راست.... مثل دست راست... طرف راست... من گفتم مثل شب ششم شهریور. تو خندیدی. سرت را تکان دادی و گفتی یمین یعنی راست مثل شب ششم شهریور. نپرسیدم که تو از کجا میدانی....
بعد با هم نشستیم لب پنجره ی اتاق کنار گل های قرمز شمعدانی جدیدم، گلدانم میانمان بود. سرت را تکیه دادی بودی به لبه ی راست پنجره ی اتاق و به جنوب غربی تهران زیر پایمان نگاه می کردی و می گفتی: یمین یعنی راست... مثل طرف راست پنجره ی اتاق، مثل آن ساختمان طرف راست خیابان که جلوی چشمانمان را گرفته و نصف چراغ های جنوب غربی تهران را نمی بینیم...
من نپرسیدم مگر تو نمرده بودی؟ تو هم حرفی نزدی. فقط گلدان شمعدانی جدیدم را نشانت دادم و گفتم بعد از تو خریدمش. با هم کتاب های اتاق را نگاه کردیم و گفتم هر بار که می بینمشان یاد تو می افتم. تو خندیدی. خنده هایت شبیه من بود. کمکم کردی بند جدید گردنبندم را بیندازم گردنم. گفتم که نخ های آبی را پیدا نکرده ام. فقط یک نخ سبز آنجا بود... گفتم سبز من را یاد تو می اندازد. گفتی سبز مثل روان نویس استدلر سبز رنگ میان جامدادی تماما نارنجی ات... مگر نه...؟ من حرفی نزدم. خودت که می دانی. چرا دیگر می پرسی؟
راستش را بخواهی حالا که میان این آینه ی جدید اتاق چهره ی 17 ساله ام را نگاه می کنم که کنار تو ایستاده می ترسم، نه به خاطر اینکه مثل روح های سرگردان یک روز سر و کله ات پیدا شد بلکه به خاطر اینکه گاهی فکر می کنم نه حتی نگاه ها و لبخند هایم... که حتی برق چشمانم را هم دزدیده ای......
پ.ن: من از این متن می ترسم... :(
پ.ن: اگر دو تا دختر دوقلو داشتم... یکی شان را هم اسم تو می گذاشتم... یکی دیگر را هم اسم لیلا......